+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:52 توسط Mariyeh
|
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند : تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم ! اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم ! شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم ! سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند . . . . . . آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت، یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت: نمیفروشم....!!!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:52 توسط Mariyeh
|
خارجی ها با ابداع کلمه lol به جای loud out laugh مثلا خواستن بگن ما خیلی مبتکریم اما قهرمانان ایران زمین با ابداع خخخخخخ به جای ( خیلی خوبه خدایی خیلی خندیدیم خیر ببینی!! ) نقشه دشمنان رو نقش بر آب کردند !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:49 توسط Mariyeh
|
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:46 توسط Mariyeh
|
مثل اینه که به یه بچه یکساله یه مداد و کاغذ بدی و بگی قضیه ی فیثاغورس رو ثابت کن!!! و اونم کاغذو خط خطی میکنه بعد هم مچالش میکنه.... عشقای ما هم دقیقا همینجوریه گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرفت بهت بگه : بـــــــــــــرو ! همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره ... همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی... همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه... همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه ... هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه!!! پس بــــــــــــــــــــرو قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...! . .
بینِ این همه که جانِ آدم را به لب می رسانند نامِ عزرائیل؛ بد در رفته است...!!! .